نبين اين همه آرام میآيند و
سر به زير به خانه برمیگردند،
به خدا ... وقتی که وقتش رسيد
بيا و نگاه کن ...!
نيازی به احتياطِ نامِ تو از پرسيدنِ باران نيست
سيلِ ستاره میآيد
اينجا معلوم است از هر مادری که بپرسی،
فرقِ ميانِ ماه و شبِ معمولیِ گريهها را میفهمد.
نيازی به جست و جویِ نامِ تو از دريا نيست
دريا تکيه کلام من است
همهی اهلِ اين روزهای خسته میدانند
ما چيزی برای پوشيدن از اين و آنِ برهنه نداريم!
هر چه هست
همين است ... که بودهايم
هستيم، خواهيم بود.
ما لابهلای همين سکوت
پدرِ اين پُرگويانِ دروغگو را در آوردهايم.
ما گاهی وقتها کلمه کَم میآوريم
اما رويای دورِ به دريا رفتگان، به دادمان میرسد،
درست مثلِ همين آلانِ عاشقانهی تو
که تو بايد يک جايی
همين نزديکیهای نماز و آينه باشی،
ورنه باد
اين همه عطرِ دريا را به عدالت
ميانِ ماه و من و اين ترانهی ساده
سر به زير به خانه برمیگردند،
به خدا ... وقتی که وقتش رسيد
بيا و نگاه کن ...!
نيازی به احتياطِ نامِ تو از پرسيدنِ باران نيست
سيلِ ستاره میآيد
اينجا معلوم است از هر مادری که بپرسی،
فرقِ ميانِ ماه و شبِ معمولیِ گريهها را میفهمد.
نيازی به جست و جویِ نامِ تو از دريا نيست
دريا تکيه کلام من است
همهی اهلِ اين روزهای خسته میدانند
ما چيزی برای پوشيدن از اين و آنِ برهنه نداريم!
هر چه هست
همين است ... که بودهايم
هستيم، خواهيم بود.
ما لابهلای همين سکوت
پدرِ اين پُرگويانِ دروغگو را در آوردهايم.
ما گاهی وقتها کلمه کَم میآوريم
اما رويای دورِ به دريا رفتگان، به دادمان میرسد،
درست مثلِ همين آلانِ عاشقانهی تو
که تو بايد يک جايی
همين نزديکیهای نماز و آينه باشی،
ورنه باد
اين همه عطرِ دريا را به عدالت
ميانِ ماه و من و اين ترانهی ساده
تقسيم نمیکرد، نکرده است، نخواهد کرد.
سید علی صالحی، آخرين عاشقانههای ریرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر