۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

مارتین لوتر کینگ، رهبر سیاهان امریکا، ...، رهبر جنبش ایران

در شرایط بحرانی کنونی که شاید در زندگی هر فرد یک بار رخ می‌دهد، من معتقدم باید به تاریخ نگاه کرد. تاریخ به ما می‌گوید که مردان بزرگ کا کارهای بی‌نظیری را به اتمام رساندند در مواجهه با مشکلات چگونه نگریستند، اندیشیدند و عکس‌العمل نشان دادند. افراد بزرگی چون گاندی، ماندلا و مارتین لوتر کینگ. وضعی که این افراد در آن گرفتار بودند گاهی بسیار بدتر و ناامید کننده‌تر از اوضاع امروز ماست. رهایی از چنین اوضاعی گاهی یک عمر طول می‌کشد و گاهی افرادی می‌میرند و کسان دیگری جای‌شان به مبارزه ادامه می‌دهند.
نمی‌توان نظام‌های دیکتاتوری و استبدادی و نحوه‌ی مبارزه با آن‌ها را جزء به جزء با هم مقایسه کرد. اما نواندیشانی که در این نظام‌ها زیسته‌اند و گاهی خود قربانی این نظام‌ها بوده‌اند، نشانه‌هایی را اعلام می‌کنند که در همه‌ی این نظام‌ها مشترک است.مثلا میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به تباهی ملت‌ها با پاک کردن تاریخ‌شان اشاره می‌کند و ایوان کلیما در کتاب روح پراگ به بازداشت‌ها و محاکمه‌های ساختگی برای تحمیل قدرت توتالیتارها.
در طرف مقابل، مبارزان جنبش‌های مردمی، برای احقاق حق‌شان در شرایط مختلف مواضع متفاوتی می‌گیرند که برخی مواضع‌شان به رغم سادگی بسیار ماندگار است. از این نمونه رهبران گاندی با مبارزه‌ی منفی خود در تاریخ جای‌گاه ویژه‌ای دارد و ما ایرانی‌ها او را بسیار بیشتر از دیگران می‌شناسیم. اما کسی مانند مارتین لوترکینگ، یک رهبر ویژه است. یک رهبر بی‌نظیر که بدون این که کشیش باشد یک رهبر مذهبی هم بود. تمام کسانی که برای احقاق حقوق انسانی سیاهان در سراسر جهان جنگیده‌اند، او را می‌شناسند. شعارهای او به دور از هر گونه نفرت و تحریک، توانست میلیون‌ها سیاه در سراسر امریکا و حامیان سفیدشان را به سوی مبارزه‌ای راهنمایی کند که از بی‌نظیرترین مبارزات مردمی در سراسر دنیا بود.
ایده‌ی سیاه بودن مسیح (ع) یکی از ایده‌های ناب او بود. او با طرح این ایده نگاه نژادپرستانه که ناشی از مذهب توتالیتاریستی بود را به چالش کشید و البته خشونت‌های زیادی نیز علیه طرف‌داران این ایده اعمال شد.
یکی از زیباترین و انسانی‌ترین شعارهای او این بود:
«تاریکی، نمی‌تواند بر تاریکی غلبه کند، تنها روشنی می‌تواند آن را انجام دهد؛ نفرت، نمی‌تواند بر نفرت غلبه کند، تنها عشق می‌تواند آن را انجام دهد.»
یا شعار دیگری که سال‌هاست در زهن مبارزان در سراسر دنیا فراموش شده است:
«سنگینی بار ستمی را که بر شانه‌های خویش می‌کشیم، به عظمت ستمی است که برما روا می‌دارید. هرکاری که مایل هستید بکنید، بااین وجود بازهم شما را دوست خواهیم داشت. [...] ما را به بند بکشید، بازهم شمارا دوست خواهیم داشت. خانه‌های مارا با بمب‌هایتان به آتش بکشید، کودکان ما را تهدید به مرگ کنید، بازهم شمارا دوست خواهیم داشت.» 
برخی اشارات مارتین لوترکینگ نشان می‌دهد که او اندیشه‌ای موضعی نداشته است:
«اعمال ظلم در گوشه‌ای از جهان، عدالت را در گوشه‌ای دیگر مورد تهدید قرار می‌دهد.»
و البته امید به آینده و هشدار نسبت به انحطاط اخلاقی:
«مردم آمریکا به درد نژادپرستی مبتلا شده‌اند - این زنگ خطر است. هرچند متضاد، اما مردم این سرزمین به آرمان‌های دموکراتیک نیز آراسته‌اند - این طلیعه امید است.» 
باید فراموش نکنیم که اگر نژادپرستی در تمام دنیا برچیده شده است، نتیجه‌ی حرکت عاقلانه و هوشمندانه‌ی رهبران جنبش ضد نژادپرستی بوده است. جنبش‌های مردمی از جمله جنبش سبز مردم ایران به چنین رهبرانی نیاز دارد. رهبرانی اخلاق مدار و صبور، رهبرانی که تاریخ ملت را به یادشان بیاورند و آن‌چه در فراموش‌خانه‌ی صدا و سیما در ذهن مردم فرو کرده‌اند بزدایند. رهبران بزرگ با شعارهای بزرگ. رهبرانی که تنها به حذف دیکتاتوری نیاندیشند، بلکه به حذف دیکتاتور با ابزار افزایش آگاهی و امید در توده‌های مردم و بازگشت مردم به اصول اخلاقی فراموش‌شده اعتقاد راسخ داشته باشند. مسوولیتی چنین سنگین تنها بر دوش یک رهبر نیست، بر دوش تمامی روشن‌فکران و اندیشمندان است. کسانی که اوضاع را می‌بینند و کسانی که بی‌اخلاقی‌ها را درک می‌کنند. روشن‌گری کالای کمیاب و نابی است که همه به آن محتاجیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر