۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

چادر

قصد توهین ندارم. اما اگر کمی به حرکات زنان چادری، مخصوصن آن‌هایی که مسن‌تر هستند دقت کنید، شباهت زیادی بین آن‌ها و پنگوئن پیدا می‌کنید، هم رنگ چادرشان و هم طرز راه رفتن‌شان. با یک دست مجبورند چادر را نگاه دارند و با دست دیگر کیف‌شان را زیر چادر.
فرض کنید که زمانی باشد که چادر وجود نداشته و هیچ کس با آن آشنا نبوده است. ناگهان شخصی چیزی مثل آن ایجاد و عرضه کند و اعلام کند برای پوشیدن آن مجبورید که با یک دست آن را نگاه دارید. آیا کسی حاضر به پوشیدن آن می‌شد؟ دو چیز می‌تواند چنین پوشش مسخره‌ای را به تن زنان کند: مذهب و زور که در عصر حاضر با هم قرین هم شده اند.
از نظر من چادر هم چادرهای قدیم یا همین چادرهای ملی جدید. حداقل دست زنان زیر آن آزاد است و مجبور نیستند مثل پنگوئن راه بروند. تازه مشکلات آن وقتی هویدا می‌شود که بخواهند چیزی را از کیف خود بیرون بیاورند یا به کسی بدهند. چادر برای آن‌هایی است که می‌خواند از جایی به جای دیگر بروند نه کسانی که می‌خواهند در اجتماع به فعالیت بپردازند.
پ.ن.: چند وقت پیش یاد عکس کتاب شازده کوچولوی آنتوان دو سنت-اگزوپری افتادم. در این کتاب تصویر زیر توسط «آدم بزرگ‌ها» تصویر یک کلاه به نظر می‌رسد.
اما از نظر آنتوان دو سنت-اگزوپری یک مار بوا است که یک فیل را قورت داده است. از نظر من یک زن چادری است که به سجده رفته است. البته این به موضوع بالا ربطی ندارد. چون نماز خواند یک زن با چادر هیچ ایرادی ندارد. تازه اگر هم داشته باشد ربطی به من و شما ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر